کوه آمین به قلم زهرا باقری
پارت چهل و هفتم
زمان ارسال : ۲۵۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
_عجب گاوی هستی، من نگفتم وقتی خودم نیستم خر اون پژمان بیشعور نشو؟!
...
_خیلی خب زنگ بزن به داداشت تا به فنا نرفتی!
...
_داداشت دمار از روزگارت دربیاره بهتر از اینه که پدرت بفهمه، باورکن من جای تو بودم همه ی تمرکزم و میذاشتم رو اینکه مهدی چیزی نفهمه...
سیاوش که ازمون دورتر و کاملاً وارد آشپزخونه شد همه با تعجب بهم نگاه کردیم و پیام زیرلب گفت:
_این داداشمون یکم مشکوک نمیز
سمیرا
10عالی